يادداشتهائى در باره منصور حکمت
کمونيسم و حزب
بخش سوم
سياوش دانشور

در دوره انقلاب ۵٧ ايران، نقد ريشه اى ناسيوناليسم چپ توسط منصور حکمت٬ سازمان اتحاد مبارزان کمونيست را به پديده جديدى در تاريخ چپ ايران تبديل کرد. جدلهاى مارکسيسم انقلابى در قلمرو فکرى و تئوريک و دفاع از سنت مارکسيستى و کارگرى٬ که با سرعت ويژه دوره طوفانى انقلابى و پراتيک عظيم اجتماعى حقانيت اش اثبات ميشد٬ اتوريته مارکسيسم انقلابى و روايت ارتدکسى از مارکس را در ايران به کرسى نشاند. کل دستگاه فکرى سوسياليسم خلقى و ناسيوناليسم چپ در پوشش کمونيسم فروپاشيد. امرى که ميتوانست در شرايط متعارف در هر کشورى سالهاى طولانى طول بکشد٬ در دوره انقلابى و به رهبرى پراتيسين کمونيستى مانند منصور حکمت و طيفى از کمونيستهاى پرشور و انقلابى در دوره کوتاهى به پيروزى رسيد. تز اصلى منصور حکمت اين بود که حاصل تلاشهاى سازمانى مارکسيست مانند اتحاد مبارزان کمونيست در متن انقلاب٬ بايد به تشکيل حزبى منجر شود که "به معنى واقعى کلمه، بعنوان حزب طبقه کارگر، حزب کمونيست، به انقلاب بپردازد ".

مسئله تحزب کمونيستى٬ در مارکسيسم و در ديدگاه منصور حکمت يک رکن تعيين کننده است. کمونيسم پراتيک بدون تحزب کمونيستى قابل توضيح نيست. تحزب ريشه در ديدگاه مارکس در نقد کمونيستى رابطه مزدى دارد. کارگر در جدال عليه سرمايه و براى آزادى خويش و آزادى کل جامعه ناچار است اساس مناسبات استثمارگرانه و طبقاتى سرمايه دارى را زير و رو کند. اين امر از طريق رفرم در سرمايه دارى حاصل نميشود بلکه محصول انقلاب پيروزمند کمونيستى طبقه کارگر است. انقلاب کمونيستى عليه نظم بردگى مدرن سرمايه دارى بدون حزب کمونيستى طبقه کارگر غير ممکن است. از طرفى ديگر بورژوازى بسادگى و با روشهاى دمکراتيک جامعه را تحويل کارگران نميدهد. بورژوازى با جنبشها و شخصيتها و احزاب و رسانه ها و با اتکاء به قدرت مالى و دستگاه وسيع سرکوب از منافع و امتيازات سياسى و طبقاتى اش قاطعانه دفاع ميکند. اگر قيام بهمن ۵٧ عليرغم اينکه توده‌هاى وسيع کارگر و زحمتکش براى آزادى دست به اسلحه بردند و رژيم سلطنتى را سرنگون کردند٬ به نتيجه نرسيد٬ دليلش اين بود که طبقه کارگر فاقد حزب سياسى اش بود. حزبى کمونيستى که نماينده استقلال سياسى و حزبى طبقه کارگر باشد و بعنوان رهبر آزادى جامعه پرچم راه حل کارگرى و سوسياليستى را در انقلاب برافرازد. فقدان اين حزب و اين پرچم در تقابل با ضد انقلاب اسلامى٬ پرچم انقلاب را دست خرده بورژوازى داد و حاصل شکست آن انقلاب، عروج يک ضد انقلاب خشن و ضد کمونيست بورژوائى شد. اين از مهمترين درسهاى انقلاب ۵٧ براى طبقه کارگر است.     

در متن جدالهاى سياسى سالهاى بعد از انقلاب ۵٧ بحث تشکيل حزب بسرعت به سوال محورى تبديل ميشد. از طرفى سازمانهاى چپ راديکال و سوسياليسم خلقى ايران يکى بعد از ديگرى دچار بحران و بن بست ميشدند و در ميانشان فراکسيونهاى هوادار ديدگاههاى مارکسيسم انقلابى شکل ميگرفت٬ و از طرف ديگر تهاجم پليسى حکومت اسلامى به دستاوردهاى انقلاب شروع شده بود. يک رويداد مهمتر چرخش کومله٬ که آن دوران بنام "سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ايران – کومله" فعاليت ميکرد٬ به مارکسيسم انقلابى و پيروزى اين ديدگاه در کنگره دوم آن بود. کومله که از زاويه نظرى در جناح راست سوسياليسم خلقى ايران قرار ميگرفت٬ اما در پراتيک اجتماعى و در تقابل با سازشکارى حزب دمکرات کردستان ايران که نماينده بورژوازى کرد و خوانين بود٬ بسرعت به رهبر مبارزه انقلابى و توده اى و سازمانده مقاومت سياسى و نظامى در کردستان عليه جمهورى اسلامى تبديل شده بود. با روندى که پيش ميرفت و استقبالى که بويژه رهبران کارگرى، کارگران کمونيست و بخشهائى از چپ نسبت به مباحث مارکسيستى نشان ميدادند٬ اگر يک فرجه يک ساله وجود داشت٬ ميتوانست حزب کمونيست بعنوان حزبى ريشه دار کارگرى و قدرتمند در طيف راديکال و انقلابى جامعه در تهران تشکيل شود و حتى سرنوشت انقلاب ۵٧ عوض شود. متاسفانه موج شديد سرکوبها و تهاجمات پليسى و ناآمادگى نيروهاى چپ بطور کلى و مهمتر بحران عميق و تلاشى تشکيلاتى حاصل از آن٬ قادر نشد سنگرى بلافصل و به اندازه کافى موثر در مقابل اين تهاجمات ضد انقلابى جمهورى اسلامى برپا کند. تهاجم ٣٠ خرداد ۶٠ تير خلاص به آخرين سنگرهاى انقلاب و دستاوردهاى آن بود. شکست انقلاب ۵٧ مانند شکست هر انقلاب ديگر توسط يک ضد انقلاب عملى شد. ضد انقلاب اسلامى٬ انقلاب ۵٧ را در خون غرق کرد تا نظام سرمايه دارى را نجات دهد. رژيم اسلامى کار ناتمام رژيم سلطنتى را تمام کرد.

تشکيل حزب کمونيست ايران  
در ميان آتش و خونى که ضد انقلاب اسلامى براى سرکوب انقلاب راه انداخته بود٬ و هر روز از "انهدام يک شبکه و يا سازمان ضد انقلاب" خبر ميداد و ليست اعدامهاى فله اى هر روزه را در جرايد منتشر ميکرد٬ نيروهاى جان بدر برده از سرکوب ناچار به فعاليت زير زمينى شدند. جريان مارکسيسم انقلابى نيز از تعقيب و مراقبتهاى پليسى جان سالم بدر نبرد و طى دو ضربه در سالهاى ۶٠ و ۶١ صدها کادر و عضو و هوادار و فعال پر شور اين خط دستگير و بيشتر آنها اعدام شدند. در آنزمان محسن رضائى رئيس سپاه پاسداران بود و با خوشحالى مضحکى در تلويزيون اعلام کرد که "خطر مهمى از بيخ گوش انقلاب رد شد٬ جرياناتى که دنبال تشکيل حزب کمونيست ايران بودند منهدم شدند". آنزمان مباحث پيرامون تشکيل حزب کمونيست ايران در ميان نيروهاى طرفدار مارکسيسم انقلابى به نتيجه رسيده بود. "برنامه حزب کمونيست" از طرف کومله و اتحاد مبارزان کمونيست منتشر شده بود.

در يکى از دورانهاى سياه و فراموش نشدنى٬ يعنى در متن سرکوب خونين انقلاب و انفراد و سرخوردگى ناشى از آن٬ تلاشى تشکلها٬ و بازبينى هاى انتقادى و تسليم طلبانه که از نفس انقلاب و مبارزه انقلابى شروع شده بود٬ حزب کمونيست ايران در ١١ شهريور سال ۶٢ در کردستان و در مناطق آزاد شده تشکيل شد. در طول روزهاى کنگره تهاجم نظامى سنگينى از طرف حکومت اسلامى در جريان بود و هدف اين بود که اين کنگره به نتيجه نرسد. اعلام تشکيل حزب کمونيست ايران در آن
دوره و در متن شرايط پيچيده اى که وجود داشت حاوى چند پيام بود: اول٬ کمونيسم انقلابى و پراتيک اتفاقا در دورانهاى سخت است که بايد پرچم منافع کارگرى و کمونيستى را برافرازد. اين ويژگى را منصور حکمت که نقشى کليدى و تعيين کننده در تشکيل حزب کمونيست ايران داشت در دوره مشابه ديگرى از خود نشان داد. زمانى که شوروى فرو ريخت و روشنفکران بورژوازى "پايان کمونيسم" و "پايان تاريخ را جار زدند٬ منصور حکمت حزب کمونيست کارگرى را تشکيل داد. اين ويژگى خلاف جريانى و تاکيد بر حزبيت در بدترين و نامساعدترين شرايط سياسى از خصوصيات کمونيسم پراتيک و دخالتگر و انقلابى منصور حکمت بود. دوم٬ کمونيسم ايران و طبقه کارگر عليرغم تهاجم پليسى رژيم اسلامى و سرکوب خونين نيروهاى انقلاب٬ با تشکيل حزب سنگر مهمى را فتح کرد که بسرعت به يکى از قطبهاى مهم اپوزيسيون ايران تبديل شد. سوم٬ برنامه حزب و تشکيل حزب کمونيست ايران حاصل سه سال جدل مارکسيسم انقلابى عليه سوسياليسم خلقى و ناسيوناليسم چپ و اعلام پيروزى آن بود. در اين حزب بخش مهمى از کمونيستهاى ايران متشکل شدند. چهارم٬ اين حزب کادرهاى کمونيست بود و با اين ديد تشکيل شد که بسرعت به حزب طبقه کارگر تبديل شود.

منصور حکمت بدنبال تشکيل حزب در توضيح اين نگرش ميگويد: شعار محورى ما توده اى کردن حزب کمونيست ايران است. اين حزب بايد به تشکيلات واقعى کارگران پيشرو تبديل شود و اساسا حزب کمونيست توده اى کارگران باشد. اين نگرش منصور حکمت از حزب کمونيست٬ بعنوان حزب پيشروان و رهبران کارگرى و کارگران مبارز٬ حزبى که براى انقلاب کمونيستى تلاش ميکند و ميخواهد قدرت بورژوازى را سرنگون کند و با فتح قدرت سياسى و برپائى حکومت انقلابى کارگران دست به اجراى برنامه سياسى اش بزند٬ در همان ابتداى تشکيل اتحاد مبارزان کمونيست در ادبيات منصور حکمت موج ميزند. بحث انقلاب کارگرى٬ انقلاب اجتماعى سوسياليستى٬ تصرف قدرت سياسى و اجراى سوسياليسم حلقه هاى زنجيرى محکم در ديدگاه منصور حکمت است. منصور حکمت در عين حال مرتبا با سنتهاى چپ راديکال و غير کارگرى در درون و بيرون حزب مقابله ميکند. در اين دوره تقويت سنت کارگرى حزب٬ بافت کارگرى حزب٬ ديدگاههاى کارگرى حزب٬ فعاليت روتين کارگرى حزب٬ و در يک کلام سوخت و ساز حزب در ميان طبقه کارگر و توسط طبقه کارگر٬ جهت گيرى اساسى و شعار محورى است: تبديل حزب به ظرف اعتراض اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى با پرچم مارکسيسم. اين خط سياسى از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست بطور روشن تمايز خود را با سنت چپ راديکال و سنت انقلاب پنجاه و هفتى طرح ميکند و در کنگره دوم حزب کمونيست ايران مبانى آن طرح ميشود. مباحثى که در انتقاد از محدوديتهاى مارکسيسم انقلابى بعد از تشکيل حزب و در چهارچوب مباحث کمونيسم کارگرى به تفصيل و در قلمروهاى گوناگون طرح شدند.

به قول منصور حکمت: "کمونيسم قرار بوده آن بخشى از طبقه کارگر، آن سازمان متشکل بخشى از طبقه کارگر باشد که منافع کل طبقه را جلوى خودش قرار ميدهد. کمونيسم قرار بوده نوعى آرايش مبارزاتى طبقه کارگر باشد. اينکه رويزيونيسمى آمده و تئوريهايش اين اِشکال را دارد و در نتيجه کار خوبى است که آدم دوباره اين تئوريها را زنده بکند، تغييرى در اصل ماجرا نميدهد. به فرض هم که ما توانستيم مارکسيسم را احيا کنيم و خيلى فرمولبنديهاى اصولى از آن ارائه بدهيم، به زمان مانيفست کمونيست که در دوره خودش منتشر شده است برگشته‌ايم. بالأخره اين ايده‌ها بايد به نيروى واقعى طبقه کارگر، به جزئى از طبقه کارگر و به شکل تشکيلاتى و آرايش رزمندگى خود آن طبقه تبديل شود. آن روندى که ما بايد مشاهده بکنيم براى آنکه بتوانيم بگوييم که جلو رفته‌ايم و ایران به سَمت انقلاب اجتماعى رفت، ایران به سَمت انقلاب کارگرى رفت، ایران به سَمت حکومت کارگرى رفت، یکى همین است که مارکسيسم چقدر کارگرى شده است و کارگر چقدر مارکسيست ".

اگرچه حزب کمونيست ايران طى مدت کوتاهى بعد از تشکليش توانست خود را بعنوان سازمان اصلى چپ سوسياليست ايران تثبيت کند اما از ديد منصور حکمت ارزش سياسى واقعى اين حزب در نقشى است که ميتواند بالقوه در پيشروى بسوى يک سنت اصيل و قوى کمونيستى کارگرى در ايران داشته باشد. اين حزب طى دهسال نقطه عطفهاى سياسى مهم و مباحث ارزنده و مارکسيستى ماندگار و جدلهاى مهمى را پشت سر گذاشت. تاريخ حزب کمونيست ايران در پروسه تشکيلش و در سير فعاليت آن و همينطور در مقاطع مهم سياسى٬ تاريخ جدال گرايشات سياسى و اجتماعى درون حزب در مواجهه با مسائل سياسى حزب و سوالات بيرون حزب است. مطالعه اين تاريخ براى نسل جديد کمونيستهاى امروز ساده و بنوعى يک بررسى "از ته تاريخ" است. هر بررسى نقاط عطف سياسى٬ جدلهاى فکرى٬ مواضع گرايشات مختلف٬ واگرائى گرايشهاى درون حزب٬ تبئين موجود از اين رويدادها٬ و فرجام آنها عميقا آموزنده است.

شکست انقلاب ايران تقريبا مصادف است با علنى شدن بحران در اردوگاه شوروى. يعنى در سطح جهانى مسئله کمونيسم بطور کلى و "کمونيسم موجود" اردوگاهى بطور اخص با مصافهاى سياسى زير و رو کننده و دورانسازى روبرو ميشد. امرى که همه احزاب کمونيست و چپ دنيا را بناگزير تحت تاثير جدى قرار ميداد. حزب کمونيست ايران در چهارچوب مارکسيسم انقلابى منتهااليه راديکاليزاسيون چپ راديکال ايران بود و هنوز با يک کمونيسم اصيل کارگرى فاصله داشت. قبل از سقوط شوروى چپ راديکال ايران و سنت فکرى انقلاب ۵٧ از نفس افتاده بود و رويدادهاى جهانى بن بست و بى افقى کامل آن را اعلام ميکرد. همينطور به گرايش ناسيوناليستى امکان مانور و رهائى از اتوريته مارکسيسم در حزب ميداد.  

منصور حکمت براى ايجاد حزب انقلاب کارگرى و يک سنت حزبى مارکسيستى و کارگرى ضد کاپيتاليستى تلاش و جدل ميکرد. او فروپاشى اردوگاه شوروى را پيش بينى و با توجه به موقعيت نامساعدى که براى کمونيسم و فعاليت کمونيستى ايجاد ميکند٬ با بحث کمونيسم کارگرى به استقبال آن رفته بود. حمله آمريکا به عراق و رويدادهاى کردستان عراق٬ موقعيت گرايشات درون حزب را بهم ريخت و سير واگرائى و جدال درون حزب را قطبى تر کرد. گرايش ناسيوناليستى درون حزب با اين رويدادها همان زمان به اين نتيجه رسيد که تشکيل حزب کمونيست اشتباه بوده است. موقعيت امروز اين گرايش و آينده اى که پيدا کرده است توسط منصور حکمت بدقت عجيب و باور نکردنى اى تصوير شده است. بخشى از گرايش سانتر و بعضا شبه سوسيال دمکراتيک پاسيو شده بود٬ افقى نداشت. زمزمه کهنه شدن کمونيسم و مارکسيسم توسط اين گرايش در بيرون حزب بسيار زودتر شروع شده بود. انفراد٬ تحزب گريزى٬ پاسيفيسم٬ رجعت به جنبشهاى غير کمونيستى و يا مکاتب "جديد" و مرسوم زمانه آينده بخشى از اين گرايش بود. اما براى منصور حکمت مسئله از بيخ و بن متفاوت بود. او کمونيسم کارگرى را پاسخى در چهارچوب مشکلات سبک کارى و يا نظرى درون حزب کمونيست ايران تبئين نميکرد. روشن است که کمونيسم کارگرى پلاتفرم اثباتى اى هم براى چگونگى فعاليت و پراتيک حزب ارائه ميداد اما براى منصور حکمت کمونيسم کارگرى پاسخى به مسائل مهم جهانى و تلاش براى برپائى يک سنگربندى اصيل کارگرى و کمونيستى در تقابل با بربريت سرمايه دارى نظم نوينى و آوار قومى و فاشيستى اردوگاه فروپاشيده بود. براى او در عين اشراف و تاکيد به اهميت فتح سنگرهاى فکرى و نظرى٬ هيچ اندازه راديکاليزه شدن تئوريک و سياسى در خود قادر به تغيير خصلت کمونيسم امروز و پُر کردن شکافى که آن را از طبقه کارگر جدا ميکند، نيست.
 
"آنچه که براى تحقق کمونيسم پرولترى مانيفست کمونيست لازم است، يک انتقال اجتماعى واقعى است. کمونيسم بايد از همه کسانى که آن را طى قرن بيستم براى رفرم در کاپيتاليسم بکار گرفتند، پس گرفته شود و به طبقه کارگر داده شود تا عليه سرمايه و براى رهايى بشريت بکار گرفته شود. بايد جنبش کمونيسم کارگرى شکل بگيرد؛ جنبشى که در آن کمونيسم دوباره بيان اعتراض طبقاتى و فعاليت طبقاتى است. انقلاب ايران ماتريال لازم براى اين انتقال طبقاتى را فراهم ساخت. ظهور قشر وسيعى از رهبران کارگرى سوسياليست و راديکال، ورشکستگى ايدئولوژيک و سياسى ناسيونال- رفرميسم و سوسياليسم خرده بورژوايى، و ظهور يک حزب مارکسيستى راديکال که بالقوه ميتواند توسط طبقه کارگر در دست گرفته شود و به عنوان ابزار مؤثرى در مبارزه طبقاتى بکار گرفته شود، همگى پيشرويهاى تعيين کننده‌اى در اين جهت هستند. اما اينها همه به پراتيک نسل حاضر مارکسيستهاى انقلابى ايران و توانايى آنها در پاسخگويى در چرخشهاى سياسى مهم در آينده بستگى دارد. اين آزمايشى است که حزب کمونيست ايران بايد از سر بگذراند ."

اما پراتيک گرايشات درون حزب اجازه نداد که حزب کمونيست ايران اين آزمايش را با موفقيت از سر بگذراند و منصور حکمت تصميم به جدائى از حزب و تشکيل حزب کمونيست کارگرى گرفت.

ادامه دارد ...